برای یافتن سفر بر اساس علایق و نیازهای خود

راهنمای سفر در ایران برای همه

پیمایش دره وارنگه رود به دریای کاسپین

آسو به معنی افق است. افق حس کشف کردن میدهد، حس جستجوگری. لذا اینجا میتواند جایی برای روح های جستجوگر باشد، جستجوی ناشناخته ها. این ناشناخته ها میتواند گوشه ای از طبیعت باشد یا یک انسان.

اجرای برنامه به هر مدلی، مزایا و لذت های خودش را دارد. از مزایای اجرای برنامه با تعداد نفرات کم و حضور افراد مستقل، رها شدن از ایفای نقش مادری برای بقیه است، رها شدن از استرس ها، رها شدن از شنیدن ناملایمات بقیه و رها شدن از موارد این چنینی است. در این سری برنامه ادونچری مثل سری قبل، به همراه رفیق پایه، امیر عزیز و بزرگوار، داستانی نو را تجربه کردیم که فکر کردن به هر لحظه ش لبخند بر لب جاری میکند. بدون مقدمه چینی بیشتر این شما و این داستان ما

دره وارنگه رود, Varangeh Rud Valley
دره وارنگه رود – Varangeh Rud Valley

روز صفرم – چهارشنبه 12 خرداد

وارنگه رود روستایی در نزدیکی جاده دیزین و در فاصله جاده ای ۷۰ کیلومتری شمال تهران است. چهارشنبه شب گزینه بهتری از ماکسیم پیدا نکردیم و با یک سمند حدود ۱۱ شب به وارنگه رود رسیدیم. همین که کمی از تهران دور شدیم دیگر خبری از گرما نبود و هر چقدر به سمت وارنگه رود میرفتیم هوا خنک تر میشد. انگار از قفس آزاد شده بودیم. وقتی به روستا رسیدیم هوا زیادی خنک بود :‌ )) و لذا بدون وقفه کوله پشتی رو به دوش کشیدیم و حرکت به سمت خارج روستا رو آغاز کردیم که کمی گرم شویم. از روستا که خارج شدیم جایی صاف پیدا کردیم و سریع چادر زدیم و بعدش خواب. کیسه خواب ها کاملا جوابگو بودند اما سردی هوا صورتمان را اذیت میکرد و من خودم دستمال سرم رو روی صورت گذاشتم تا یخ نزند : ))

قله سوتک, Sootak Peak
قله سوتک – Sootak Peak

قله سوتک در دوردست

روز اول – پنجشنبه 13 خرداد

بعد از خوردن یک نیمچه صبحانه، ساعت شش و نیم پیمایش را از وارنگه رود استارت زدیم. همان اوایل مسیر چندین گروه کوهنوردی رو دیدیم، بعضی ها کوله های سبک یک روزه داشتند و بعضی ها بدون کوله سنگین (کوله هایشان توسط قاطر حمل میشد) و ما تنها تیمی بودیم که کوله چند روزه سنگین حمل میکردیم. با این وجود بعد از دقایقی از آنها فاصله گرفتیم و با سرعتی خوب مسیر را پیش میرفتیم. بعد از صرف صبحانه ای مفصل در اول دره شیرکمر، کفش های صندل را با کفش کوه عوض کردیم. چون قرار بود چندین بار از عرض رودخانه عبور کنیم. بعد از رسیدن به محیط بانی وارنگه رود، مجدد کفش کوه پا کردیم و بعد از بالا رفتن از یک گردنه، یک دفعه صحنه کاملا عوض شد! و منظره فوق هویدا گردید! که البته این عکس گوشه ای کوچیک از این منظره بی نظیر بود. یک گله بز کوهی هم برای لحظاتی دیده شدند و بعدش گم شدند! بعد از عبور از این دشت زیبا، کم کم قله کمان کوه رخ نمود و نوید برکه زیبایش را میداد. یادم رفت، کمی قبلتر هم شاهزاده کج گردن یعنی آزادکوه وارد دید شد و دیگر تا اواسط روز دوم آزادکوه از رخ های مختلفش جزئی از کادر مناظر ما بود.

ما میتوانستیم بدون رفتن به برکه کمان کوه به دره نسن که ادامه مسیرمان بود برویم اما میخواستیم ناهار را کنار این برکه زیبا بخوریم. در مسیر رسیدن به این برکه از چند یخچال تروارس کردیم که کمی هم با چالش همراه بود. برای عبور از یخچال نحوه گام برداری را با امیر کمی مرور کردیم. علیرغم خشکسالی امسال، در زمانی که ما رفتیم برف این یخچال ها واقعا زیاد بود و جایی خودم تا نزدیک کمر فرو رفتم. جایی هم امیر زمین خورد که خوشبختانه آسیبی جدی ایجاد نشد. وقتی به برکه رسیدیم، دو تن از بومی های وارنگه رود که با قاطر کوله های کوهنوردان مذکور را آورده بودند از سختی عبور از یخچال ها و خطرش میگفتند و اینکه چرا امسال کوهنوردا اینقدر زود به منطقه آمده اند (بخاطر خشکسالی).

اما همه این سختی ها می ارزید، چون منظره ای فوق العاده دیدیم 👇

برکه کمان کوه, Kamankuh Lake
برکه کمان کوه – Kamankuh Lake

برکه کمان‌کوه – ارتفاع ۳۷۰۰متری

وقتی به کمانکوه نگاه میکردم منو یاد سختی های برنامه «کلون بستک به آزادکوه» پارسال می انداخت. آخه همسایه کمانکوه، سرماهو بود و همسایه سرماهو قله یخچال. یاد لحظات سخت صعود قله کهنو و یخچال می افتادم…یادش بخیر…یکی از بهترین خورشت قیمه ها رو کنار این برکه خوردیم! چقدر گشنگی و چقدر لذتبخش بود این ناهار…بعد از اینکه ناهار را خوردیم گروه های کوهنوردی دیگه هم کم کم رسیدند. یکی از این گروه ها از اصفهان آمده بودند با تیمی زیر معمولی. سرپرست تیم پیشم آمد و گفت استاد ما میخواهیم کمانکوه را صعود کنیم، به نظرتون از کدوم مسیر بریم. گفتم تِرَک دارید؟ گفت نه! خیلی برام عجیب بود! گفتم میبینید که چقدر برفش زیاد هست، با توجه به اینکه شما ترک هم ندارید توصیه میکنم که اصراری به صعود نداشته باشید. در واقع با این برف زیاد بهتر بود از سمت چپ سوار بر تیغه ها میشدند و از آنجا قله را صعود میکردند اما آخر با این تیم؟! بدون ترک؟! بگذریم…!

دره مختوم به دره نسن, Makhtum Valley to Nesen Valley
دره مختوم به دره نسن – Makhtum Valley to Nesen Valley
دره مختوم به دره نسن, Makhtum Valley to Nesen Valley
دره مختوم به دره نسن – Makhtum Valley to Nesen Valley

ما حدود یک و نیم بود که به برکه رسیده بودیم و بعد از صرف ناهار ساعت سه مسیر را به سمت دره نسن کج کردیم. یکی از کم ترددترین مسیرها بود. اما خوشبختانه به کمک گایا و بررسی خوب مسیر از دره ای بدون مشکل فرود آمدیم، بیشتر مسیر پاکوب نداشت. دشت پایین دست آغشته به گل های رنگارنگ بود. بعد از رسیدن به دره نسن، که یکی از مسیرهای کم تردد صعود به قله آزادکوه هست، از بستر رودخانه مسیر را به سمت روستای نسن ادامه دادیم. دو سه کیلومتر اول این مسیر تقریبا پاکوب مشخصی نداشت و چندان مناسب تیم های معمولی نبود اما بعدش کم کم مسیر و پاکوب ها مشخص تر شد.

خسته شده بودیم و وقتی ساعت ۱۹ به مکانی مناسب برای چادر زدن رسیدیم تصمیم گرفتیم بقیه مسیر را به فردا موکول کنیم و در عوض زودتر بخوابیم. (ساعت ۶:۳۰ تا ۱۹:۰۰ کل زمان پیمایش پنجشنبه بود). لذا در ۴ کیلومتری روستای نسن در دشتی زیبا در ارتفاع ۲۹۰۰ متری کمپ کردیم و بعد از خوردن ماکارونی خوشمزه با دستپخت امیر، زودی خوابیدیم.

روستای نسن, Nesen Village
روستای نسن – Nesen Village

محل کمپ پنجشنبه ۴ کیلومتری نسن

روز دوم – جمعه 14 خرداد

کمی ماکارونی مونده بود، به عنوان سوخت اولیه خوردیم و بعد از جمع کردن چادرها قصد نسن کردیم. جفتمون شارژ شده بودیم و با سرعتی بالا به نسن رسیدیم (حدودا یک ساعت). از نسن کمل بک و بطری هامون رو پر آب کردیم و بعد از کمی خرید از بقالی، از روستا خارج شدیم.

ورودی روستای نسن و بخش قدیمی روستای نسن

حدود یک و نیم کیلومتر روی جاده آسفالته بودیم و بازهم در جهت شمال از جاده خارج شدیم. ما باید قله نمازگاه با ارتفاع ۳۷۰۰ را صعود میکردیم و ما در ارتفاع ۲۶۵۰ بودیم. همان اوایل مسیر صبحانه ای پرانرژی (شیره انگور) میل کردیم و آماده صعود شدیم. مسیر صعود از دره ای بکر بود، بیشتر مسیر بدون پاکوب بود. حیات وحش زنده ای داشت. در حین پیمایش متوجه صدایی شدم وقتی سرم را به طرف راست چرخاندم گفتم امیر ببین! گله ای بزرگ از گرازها را دیدیم، در انواع سایز 😁 بچه هاشون به صف پشت سر هم بودند. وقتی متوجه حضور ما شدند، با سرعتی که هیچ اسکای رانری قادر به انجامش نیست، به سمت قله کوهی دویدند.

گردنه نمازگاه, Namazgah Defile
گردنه نمازگاه – Namazgah Defile

با رسیدنمان به گردنه نمازگاه، جنگل های مازندران در دریایی از ابر پیدا شدند. کوله هایمان را در گردنه گذاشتیم و با یک بطری آب قله را سرعتی صعود کردیم، عکسی گرفتیم و پایین آمدیم. از قله نمازگاه، قلل البرز مرکزی از کمانکوه گرفته تا خلنو و برج و پالون گردن و چپکرو و دوخواهرون و دماوند دیده میشدند. ادامه مسیر به سمت اولین روستا از روستاهای جنگلی مسیرمون بود، یعنی روستای زانوس. اما راهی نسبتا طولانی و کاهش ارتفاع قابل توجهی منتظرمان بود. بازهم خبری از پاکوب نبود! اینقدر روی مسیرهای سنگلاخی بدون پاکوب پیمایش داشتیم که من احساس کوفتگی زیادی در کف پام و در ناحیه پنجه میکردم، مخصوصا اینکه زیره کفشمم سفت این کوفتگی را تشدید میکرد. در مسیر فرود یکجا دست به سنگ خفیفی هم داشتیم تا بالاخره به یک گاوداری بزرگ رسیدیم، با چشمه ای خنک و عالی در کنار آن. همینجا ناهار خوردیم.

روستای زانوس, Zanoos Village
روستای زانوس – Zanoos Village

گاوداری

بعد از ناهار، کم کم وارد قسمت های جنگلی ارتفاعات زانوس شدیم. اینجا اتفاقاتی افتاد که نهایتا سبب خیر بود! در تک تِرَکی که ما داشتیم مسیر فرود به روستای زانوس از دره ای با یک دیواره و آبشار بود. اسم این آبشار اوپاچ است که در تنگه زانوس قرار دارد. هنگام کاهش ارتفاع پاکوب خوبی را دنبال میکردیم که منطبق بر ترک بود. از آنجا که پاکوب دیگه ای نبود ترک را دیر به دیر چک میکردیم اما جایی متوجه شدیم که از ترک حدود پانصد متر فاصله گرفتیم. واقعا برامون سخت بود که آن شیب تند را دوباره برگردیم. مخصوصا که هوا هم کمی گرم شده بود. تا اینجای برنامه، گرمای خاصی را حس نکرده بودیم و هوا مطبوع و عالی بود اما اینجا کمی گرما اذیت کننده بود.

روستای زانوس, Zanoos Village
روستای زانوس – Zanoos Village

دیواره تنگه زانوس

مسیر را برگشتیم. پاکوب به سمت دره و تنگه زانوس و آبشارش میرفت. اما مسیر اصلا پاکوب نداشت و دره اصلا ظاهر خوبی نداشت. شیب تند بود و دوردست ها شبیه پرتگاه بود. بازهم ادامه دادیم. تپه ای گرده ای وسط دره میدیدیم که مثل یک شبه جزیره قد علم کرده بود. منظورم از شبه جزیره اینه که وقتی ما روی تپه رسیدیم از سه جهت پرتگاه بود و تنها راه رسیدن به آن، همان بود که ما آمده بودیم. ترک ظاهرا از سمت راست این تپه پایین رفته بود، اما چیزی که ما میدیدیم پرتگاه بود یا دره ای با شیب خیلی تند که پایین رفتن از آن اصلا منطقی نمی نمود. کمی زیبایی منطقه را دیدیم و مسیر را برگشتیم و ادامه همان پاکوب قبلی را پیگیری کردیم. اتفاق خوب اینجا بود که اگر اول طبق ترک میرفتیم و به آن نقطه پرتگاهی میرسیدیم احتمالا سعی در پایین رفتن از آن داشتیم اما از آنجا که قبلا پاکوب را قسمتی پایین رفته بودیم میدانستیم که چنین راهی هم وجود دارد! پاکوب را ادامه دادیم تا بالاخره با کاهش ارتفاع مجدد روی ترک قرار گرفتیم.

ادامه اتفاقات خوب اینجا بود که با پایین رفتن از دره و رسیدن به مسیر جاده ای، با فردی برخورد کردیم. ما قبلش این دغدغه را داشتیم که ۵ کیلومتر باقیمانده به روستای زانوس را چطور با ماشینی آفرود زودتر طی کنیم. اما نه شماره ای داشتیم و نه امیدی به بودن ماشینی. اما این فرد که بود؟

روستای زانوس, Zanoos Village
روستای زانوس – Zanoos Village

فردی که باهاش برخورد کردیم، پسری تقریبا هم سن خودمون بود که با عجله داشت بالا میرفت، منم بدون لحظه ای درنگ شروع به سلام و سوال پرسیدن کردم، که میتونیم ماشین پیدا کنیم آیا…این دوست ما هم سریع جواب داد و گفت ببخشید من طبرم بالا جا مونده میرم میارم و مجدد میام پیشتون…مام حس اینکه ما رو پیچونده گفتیم باشه…کمی پایینتر رفتیم برگشت و گفت یه کم جلوتر داییم هست که میتونه خیلی بهتر راهنمایی تون کنه. دایی ایشون آقا بشیر، دهیار روستا بود که از قضا با تراکتور تا انتهای جاده آمده بودند. آقا بشیر که خودش هم کوهنورد بود، خیلی از ما خوشش اومد. یه دغدغه بزرگ داشت 😅 اونم مقابله با شکارچی ها. طوری که میگفت هرجا تو این منطقه شکارچی دیدید به من زنگ بزنید فقط 😅 دوستیش با طبیعت و حیات وحش اونجا بهمون ثابت شد که مسیر تراکتور را برای له نکردن یک مارمولک کج کرد 😃 خلاصه اول هیچ زدن ما با سوار شدن در تریلی این تراکتور تا انتهای روستای زانوس بود. آقا بشیر و خواهرزاده ش خیلی با ما گرم بودند و خواهرزاده ش با ماشینش ما را تا دو راهی زانوس-کندلوس رساند و این هم شد دومین هیچ 😁. با امیر از بابت این همه خوش اقبالی و سیو شدن زمان بسی خوشحال بودیم و آماده بودیم برای هیچ سوم.

روستای زانوس, Zanoos Village
روستای زانوس – Zanoos Village

آقا بشیر و برادر زاده‌ اش

مسیر جاده آسفالته بین روستایی بود و تا روستای مقصد ما، یعنی ویسر حدود ۲۵ کیلومتر بود. ساعت ۶ بعد از ظهر بود و تا قبل از تاریکی هوا، دو ساعت و نیم فرصت داشتیم که خودمان را به ویسر برسانیم. اما کسی ما را سوار نمیکرد. اینقدر سر پا وایستادیم که خسته شدیم حسابی. رفتیم پایینتر. من روی یک سنگ کمی دورتر از جاده نشستم و تقریبا امیدی به پیدا شدن ماشین نداشتم و امیر هم کنار جاده به حالتی مظلومانه نشست 😂. سرم تو گوشی بود که امیر گفت ایول وایستاد، دیاکو پاشو! دیدم یه وانت وایستاده، با عجله سوار شدیم. ساعت سوار شدنمون ۷:۳۰ بود، یعنی یک ساعت و نیم سر جاده منتظر موندیم تا بالاخره سومین هیچ هم گرفت! هوای خنک و پیشروی سریع به سمت ویسر باعث مسرت درونی عجیبی در ما شده بود!

مقصد وانت خود ویسر نبود و در فرعی ویسر ما را پیاده کرد. ۸ کیلومتر تا ویسر فاصله داشتیم و ساعت حدود ۲۰:۱۰ بود. باید قبل از تاریکی هوا به روستا میرسیدیم. مایحتاج رو از سوپرمارکت روستا تهیه میکردیم و خودمان را به ابتدای جنگل میرساندیم! چون میدانستیم که وقتی وارد جنگل شویم دیگر تا خود نوشهر خبری از آب و غذا نبود! هیچ چهارم را من گرفتم 😁 و حدود ساعت ۲۰:۳۰ به ویسر رسیدیم. مه ویسر را در بر گرفته بود. بعد از پر کردن کَمِل و بطری ها و خریدهامون از سوپری، بالافاصله به سمت جنگل حرکت کردیم و تقریبا هوا تاریک شده بود.

جنگل ویسر, Viser Forest
جنگل ویسر – Viser Forest

به ایست بازرسی رسیدیم. گفتند فقط دو نفرید؟! مراقب امنیتتون باشید بهتره همین اول جنگل چادر بزنید. مام زیاد توجهی نکردیم 😁. کمی وارد جنگل شدیم و جایی مسطح خارج از جاده جنگلی پیدا کردیم برای کمپ. میخواستیم چادر را برپا کنیم که گفتم امیر تو هم صدا رو شنیدی؟! آقا صدایی بس خوفناک بود که تا حالا نشنیده بودم. نه صدای شغال بود نه صدای حیوون هایی که تا حالا صداشون رو شنیده بودم 😂 تموم هم نمیشد و هی دور و برمون رو نگاه میکردیم که توی اون تاریکی قراره از کدوم طرف بیاد 😂 خدا رو شکر صدا تموم شد اما تا آخر شب ما در حالت آماده باش بودیم 😂 و برای کارهای بیرون زیاد از چادر دور نمیشدیم. بعد از صرف املت، روز پرماجرای دوم هم تموم شد…روز سوم یعنی شنبه داستان های جنگل شروع شد…

جنگل ویسر, Viser Forest
جنگل ویسر – Viser Forest

روز سوم – شنبه 15 خرداد

از رودخانه و یخچال و کوهستان و دره، به جنگل رسیده بودیم. سرعت تنوع خیلی خوب و بالا بود! امروز کمی دیرتر بیدار شدیم که بیشتر بخوابیم. بعد از صرف صبحانه، آماده ماجراجویی در جنگل ویسر شدیم. متاسفانه مسیر جنگل ویسر به دریاچه فراخین و آبشار دارنو و نهایتا نوشهر دارای جاده آفرودی است و همین باعث ازدیاد عبور و مرور داخل آن شده است. اما من میدانستم که اگر کل مسیر روی جاده جنگلی باشیم خسته کننده خواهد بود و لذا بعد از دو سه کیلومتر میانبر زدن هامون در دل جنگل شروع شد.

جنگل ویسر, Viser Forest
جنگل ویسر – Viser Forest

اولین میانبر روی یک ترک بود که تقریبا بدک نبود هرچند بعضی جاها پاکوب نبود. اما بقیه میانبرها را خودم از روی توپوگرافی طرح میریختم و خوشبختانه همه آنها جواب میداد و اتفاقا دارای پاکوب بودند. اینقدر میانبرها خوب بود که راحت یک ساعت از زمان رسیدن به دریاچه کم شد و کمتر از سه و نیم ساعت به دریاچه فراخین رسیدیم.

جنگل ویسر, Viser Forest
جنگل ویسر – Viser Forest

کمی قبلتر بارونی نرم شروع شده بود و وقتی به دریاچه رسیدیم همه جا مه بود و لذا عکسی خوب از دریاچه نتونستیم بگیریم. همچنین یه سری گروه دیگه هم کنار دریاچه بودند و متاسفانه موزیک با صدای بلند گذاشته بودند. دقیقا در لحظه رسیدن به لب دریاچه پام تا نزدیکی انتهای ران داخل گودالی رفت و به صورت ناخودآگاه دستم را برای جلوگیری از فرو رفتن، روی زمین گذاشتم که انگار توسط سنگی دستم زخم برداشت. شکاف نسبتا عمیقی روی بند انگشتم ایجاد شد که خدا رو شکر کیت امداد گروه همراهمون بود و سریع ضدعفونی و پانسمانش کردیم. همه این عوامل باعث شد که بعد از گرفتن چند تا عکس دریاچه را به سمت آبشار ترک کنیم.

دریاچه فراخین, Farakhin Lake
دریاچه فراخین – Farakhin Lake

بارون شدت گرفت! اصلا همچین قراری نداشتیم! یعنی پیش بینی داشت اشتباه از آب در میومد. ما اصلا پانچو هم نیاورده بودیم، بخاطر وزن کوله مون. تصمیم گرفتیم که زیر درختی پرپشت که بارون نمیخورد ناهار بخوریم. به این امید که بارون بند بیاید. امیر زحمت درست کردن برنج رو کشید و با خورشت قورمه یک ناهار لذت بخش را زیر بارون صرف کردیم : )

جنگل ویسر, Viser Forest
جنگل ویسر – Viser Forest

خوشبختانه با ادامه پیمایش بارون هم قطع شد و این بهترین اتفاق برای ما در آن لحظات بود. به میانبر زدن هامون ادامه میدادیم و قصد داشتیم که ترکی خوب برای پیمایش داخل این جنگل تهیه کنیم. آخرین میانبری که طراحی کرده بودم اگر انجام میشد فوق العاده بود اما در اولین تلاش ناکام ماندیم. هرچند که شیب مسیر خوب بود اما مسیر به قدری خار داشت که حتی با انداختن یک کنده روی خارها بازهم مسیر باز نمیشد و خب میخواستیم بعدا ترک برای همه قابل استفاده باشد. دومین تلاش هم باز ناکام بود، این دفعه مسیر پاکوب بود اما به سمتی دیگر میرفت. در سومین تلاش بالاخره موفق شدیم که مسیر 3.8 کیلومتری جاده رو به مسیری 800 متری تقلیل بدیم! و یک راست در ابتدای مسیر فرعی آبشار دارنو قرار بگیریم.

با عوض کردن کفش های کوهنوردی به صندل، در دره دارنو پیش روی کردیم تا به آبشار بسیار زیبای دارنو رسیدیم. دمای هوا خوب بود و من دیگر طاقت حمل عرقهای بجا مانده از آن چند روز برنامه را نداشتم و واقعا به یک دوش گرفتن نیاز داشتم! لذا بدون وقفه رفتم زیر آبشار! آب آن زیاد سرد نبود اما شدت و فشارش واقعا به سختی قابل تحمل بود! چند نفر دیگر هم بودند اما کسی نرفت زیر آبشار و مجددا خودم رفتم و چهار بار این کار را تکرار کردم تا یه دوش حسابی گرفته باشم 😂 انگار بخشی از سیاه سوختگی های آن چند روز با رفتن زیر آبشار از بین رفت! امیر هم تائید میکرد 😂

آبشار دارنو, Darno Waterfall
آبشار دارنو – Darno Waterfall

مسیر را تا ابتدای دره برگشتیم، بعد از خوردن چایی و بسکویت، مسیر جنگل را به سمت نوشهر ادامه دادیم. اما هنوز حدود ده کیلومتر تا نوشهر باقی مانده بود و ما به شب میخوردیم…!

دیگر حوصله میانبر زدن هم نداشتیم و کلا روی جاده با تمام سرعت مسیر را ادامه میدادیم. که ناگاه ماشینی شاسی بلند و پشت سرش نیسانی از جاده رد میشدند. ماشین شاسی بلند را ترای نکردیم 😂 فقط یه سلام دادیم اما دل به نیسان بستیم. دیدم راننده نگاهمون میکنه. منم گفتم مستقیم؟ که یک نفر از پشت نیسان گفت: مگه راه دیگه ای هم غیر از مستقیم هست؟ 🤪 دیدم مردی میانسال پشت نیسان سوار شده که لباس های کوهنوردی هم پوشیده و گفت سوار شید دیگه. آشنایی بعدی با ایشون بود، آقای مجتبی احمدی. کوهنوردی با سابقه اهل نوشهر که گپی لذتبخش باهاش داشتیم و شماره تماسمون رو به هم دادیم. گفت مجردی گفتم بله گفت پس اگه متاهل شدی باید یکی مثل خودت پیدا کنی و الا مثل من باید بذاریش کنار 😂 گفت مثلا برای این تعطیلات قرار بود فلان کوه و فلان برنامه رو برم (یادم نیست جزئیاتش رو) که بخاطر خونواده شد همین دریاچه فراخین 😄 (برای کسی که اهل نوشهر هست احتمالا دریاچه فراخین برنامه ای خیلی معمولی باشه).

جنگل ویسر, Viser Forest
جنگل ویسر – Viser Forest

آیا خستگی در چهره های ما هست؟

بعد از رسیدن به نوشهر بخاطر ما، هم خودشون و هم ماشین شاسی بلند (که باهم بودند) تا نزدیک ساحل سیترا ما رو رسوندند و بسی بهمون لطف کردند. این هم شد هیچ پنجم! در خیابون ساحلی مختوم به کاسپین، ملت خیلی مدل بالا و باکلاس بودند😂 و مام با قیافه های خاکی و شلخته داشتیم به سمت دریا میرفتیم اما احتمالا هیچ کدوم از مردم اونجا به اندازه ما دلشاد نبودند و اون حس آزادی که ما داشتیم رو نداشتند!

ساعت ۲۰:۳۰ شده بود!‌ داشتیم غروب رو از دریای خزر در ساحل سیترا میدیدم! هرچند ساحل شلوغی بود اما برای ما عجب لحظاتی بود! غیرقابل توصیف! همه چیز مثل یک خواب و فیلم طی شد!

جایی خلوت در غرب ساحل پیدا کردیم و چادر زدیم. امیر شامی خوشمزه درست کرد و بعد از شام جفتمون توی چادر ولو شدیم. انگار دیگه حوصله جمع کردن وسایل و اینها رو هم نداشتیم. انگار دیگر چالش تموم شده بود. باد خنکی می وزید و نت هم داشتیم و کمی سرمون تو گوشی بود. اما انگار داستان ادامه داشت! بارون شروع شد و مجبور شدیم سریع پوش رو هم روی چادر پهن کنیم و وسایلمون رو جمع و جور کنیم. انگار نظم و دسیپلین باید ادامه میداشت! موقع خواب پوش چادر فضای داخل چادر رو گرم کرده بود و مجبور شدیم لباسهامون رو هم در آریم! (در مقایسه با چند شب پیش که صورتمون داشت یخ میزد!)

ساحل سیترا, Sitra Beach
ساحل سیترا – Sitra Beach

روز چهارم – یکشنبه 16 خرداد (آخرین روز)

عجله ای نداشتیم و دیرتر بیدار شدیم. رفتیم کمی کنار دریا قدم زدیم. حس سبکی و شادی خاصی داشتیم. بعد از صرف صبحونه عزم برگشت کردیم. با ماشینی تا چالوس آمدیم و از چالوس به امید آخرین هیچ تا تهران، سر جاده وایستادیم. اما بازهم انگار دروازه هیچ زدن بسته شده بود! و کسی واینمیستاد! در نهایت پیکانی حاضر شد با نفری ۵۰ تومن ما رو تا کرج ببرد. از کرج هم با مترو به تهران اومدیم.

وقتی در مسیر جاده چالوس کم کم به کرج نزدیک شدیم و گرمای هوا احاطه مون کرد، جفتمون حس خفگی داشتیم! و در عین حال حس دلتنگی عجیبی! عجبا همه شروع ها را در این دنیا پایانیست!

امیدوارم سفر زندگی تون توامِ با رضایتمندی و آرامش باشد!

تراک برنامه روی سایت wikiloc.com

چند تا فیلم از برنامه: instagram.com

دیاکو غفاری
خرداد 1400

برای اطلاعات بیشتر در مورد برنامه های ادونچری یا ترکیبی این تورلیدر، صفحه اختصاصی دیاکو غفاری را در امین مانا ببینید.

برای اطلاعات بیشتر در مورد دهکده زانوس، سفر به کندلوس را ببینید.
برای اطلاعات بیشتر در مورد دریاچه فراخین و آبشار دارنو سفر به دریاچه فراخین را ببینید.
برای اطلاعات بیشتر در مورد مسیرهای طبیعت گردی نوشهر، سفر به نوشهر را ببینید.
برای ادامه سفر در استان، سفرهای استان مازندران را ببینید.
برای دیدن سایر سفرنامه ها و گزارش برنامه ها هم لیست گزارش برنامه ها و سفرنامه ها را ببینید.

2 پاسخ

  1. با سلام به نویسنده محترم بسیار لذت بخش بود من هم گویی چند روز با شما همسفر شدم ان شائ ا… موفق وتندرست باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *