برای یافتن سفر بر اساس علایق و نیازهای خود

راهنمای سفر در ایران برای همه

صعود به قلل شاه پیل و وَرِوَشت

شاه پیل به وَرِوَشت – ۴-۶ مرداد 1402

 

روز اول – چهارشنبه

 

چیزی که میخواستم ساعت‌ها سکوت و دور بودن از آدم‌ها و تهران و اینترنت و حتی آنتن بود. همراه شدن سجاد به عنوان آدمی کم‌حرف به این قضیه کمک می‌کرد. با توجه به آمادگی پایین سجاد و اینکه نمی‌خواستم هیچ کدوم از قلل شاه‌پیل و وروشت رو از برنامه حذف کنم، دقیقه نودی تغییراتی گسترده روی برنامه اعمال کردم و ظهر چهارشنبه از تهران با اتوبوس چالوس حرکت کردیم.

 

معمولا در برنامه‌های ادونچری که با کوله‌سنگین میچینم، با توجه به اینکه رنج صعود با کوله‌سنگین از لذتش بیشتره، غالب مسیر سرپایینی و فروده اما در این برنامه چون صعود دو تا قله و مخصوصا وروشت که چند ساله قصد رفتنش رو دارم وجود داشت برنامه کمی سنگین از آب در اومد (32km +3700m).

 

بعد مرزن آباد و سر جاده کجور از اتوبوس پیاده شدیم و بعد از چند دقیقه پیاده‌روی یه سمند سوارمون کرد و تا سر فرعی روستای دشت‌نظیر ما رو رسوند و ۵۰ تومن هم گرفت البته (داشت هی تعارف میزد میخواستم بگم باشه مرسی🤪)

 

توی جاده دشت نظیر داشتیم پیاده روی میکردیم که پرایدی وایستاد و سوارمون کرد. یه خانم آقای میانسال بودن که گفتن قرار بود پسرمون بیاد قسمت شما شد. و اتفاقا مقصدشون روستایی بود که ما میرفتیم، روستای فیروزآباد که ۱۵ کیلومتر راه بود و اولین هیچِ برنامه رو زدیم.

 

رسیدن به فیروز آباد مصادف بود با ساعت ۱۷:۰۰ و ما ۲/۵ ساعت فرصت داشتیم تا قبل تاریکی هوا به محل کمپ برسیم و تا اونجا ۱۰۰۰متر صعود داشتیم. مسیر نرمال رو انتخاب نکردیم و از مسیری دیگر که کوتاه‌تر بود و سریعتر ما رو به کمپ میرسوند صعود رو شروع کردیم. اما با کمی پیش‌روی متوجه شدیم از اون مسیرهای کم‌تردده که بعضا پاکوب ناپدید یا توسط درخچه‌ها مصدود میشه. به جایی رسیدیم شبیه پارک سیسنگان که در برنامه دربند به خزر گیر کرده بودیم. یکی از باتوم‌های سجاد شکست. کمر کوله من که از برنامه کلون‌بستک ترک برداشته بود هم شکست و این خبر بدی نبود. من بخاطر اینکه کوله سجاد سنگین نشه بیشتر بار رو خودم حول میکردم. فقط ۹ لیتر مایعات داشتم، چادر و بقیه وسایل هم بماند. نقش کمر کوله برای درد نگرفتن شونه‌ها حیاتیه و من محکم‌ترین گرهی که تونستم رو با بند کمر کوله زدم هرچند بازم شونه‌هام تا آخر برنامه تحت فشار بود. اما حداقل روز اول حالیم نبود، اینقدر که توی جنگل مه‌آلودِ ساکت لذت میبردم.

 

اذیت‌های این مسیر منو مجاب کرد که سریعا به مسیر نرمال برگردیم و خیلی راحت این کار رو کردیم. در هر صورت مسیرمون کوتاه شده بود. نزدیکای غروب بود اما با اینکه هنوز هوا تاریک نشده بود، مه اینقدر زیاد بود که جنگل تاریک و ترسناک بود. مخصوصا جاهایی که فضا تنگ میشد. بالاخره به سر یال رسیدیم و با دیدن شاه پیل بالای ابرا کیف کردیم. به محل کمپ که نزدیک شدیم صدای گله‌ای از سگ‌ها می اومد که صداشون هی بیشتر و بیشتر میشد. ساعت ۲۰ شده بود و ما در تاریکی دنبال جای مناسبی برای چادر زدن میگشتیم. بالاخره جایی رو تمیز کردیم و چادر زدیم. هوا عالی بود و ما گشنه و شامی خوشمزه که در ادامه میل کردیم و برنامه امروز به اتمام رسید.

 

اوایل مسیر بعد از روستای فیروزآباد

 

دشت ابتدای مسیر

 

روز دوم – پنجشنبه (۱)

 

پنجشنبه برای دیدن طلوع بیدار شدم و بالای سنگی رفتم و این لحظات فوق‌العاده‌ی بی‌نظیر تکرارنشدنی رو نظاره کردم. سجاد هم ملحق شد و بعد از خوردن صبحانه راهی صعود شاه پیل شدیم. با کوله سنگین قله چغری بود و فقط یک نفس رفتم بالا که این رنج تموم بشه و ۲/۵ ساعت طول کشید. وقتی صعودش کردم شروع به تخمه خوردن کردم تا سجاد برسه😁. ۱ ساعت و ۱۰ دقیقه بعد سجاد هم رسید و بعد ۲۰ دقیقه مسیر رو ادامه دادیم. وقت‌هایی که سجاد سرحال بود سرعتش تو سرپایینی برام جالب بود، خوب میومد، توی مسیرهایی که پاکوب هم نبود. راستی خود قله شا‌ه‌پیل پاکوب درست حسابی نداشت و همچنین فرود از اون تا جایی که وارد مسیری تراورسی شدیم هم همینطور.

 

اما این مسیر تراورسی بکرترین قسمت مسیر ما بود که با این وجود پاکوبی قوی و باستانی داشت که توسط دامداران مورداستفاده قرار میگرفت. این بخش از مسیر شامل کوه‌های عظیم گرده‌ای با دره‌های عمیق و بعضا جنگلی که همه اینها گاها توی ابرها گم میشد. واقعا مسیر قشنگی بود اگر کمی قوت آفتاب پشت ابرها کمتر میبود لذت ما چندبرابر میشد. مایعات سجاد تموم شده بود و سخت راه می اومد، تنها آبی که باقی‌مونده بود مال کمل‌بک من بود که د‌وتایی استفاده میکردیم اما اونم تموم شد که دیری نپایید به چشمه‌ای خوب رسیدیم و سورپرایز شدیم (چون پوینتش رو از قبل نداشتیم). همینجا ناهار رو خوردیم و به سمت وروشت ادامه مسیر دادیم.

 

به بالایی گردنه‌ای رسیدم که یک پناهگاه محیط‌بانی هم اونجا بود. در واقع اونجا به بعد وارد منطقه حفاظت شده وروشت میشدیم. من که منتظر رسیدن سجاد بودم، یک محیط‌بان از داخل همان پناهگاه پیشم آمد و متعجبانه شروع به سوال پرسیدن کرد…

 

طلوع پنجشنبه

 

منظره کمپ

 

در مسیر صعود شاه‌پیل

 

قله شاه پیل

 

در ادامه مسیر…

 

در ادامه مسیر…

 

در ادامه مسیر…

 

محیط‌بانی که با زوم عکس دیده میشه

 

روز دوم – پنجشنبه (۲)

 

محیط‌بان از داخل همان پناهگاه پیشم اومد و شروع به سوال پرسیدن کرد. خیلی متعجب بود که ما از سمت شاه‌پیل اومده بودیم و هی سوالاتی در راستای راستی‌آزمایی حرفای من میپرسید. بعد از ممنوعیت ورود به اینجا بدون مجوز صحبت کرد که وقتی متوجه شد که فقط دو نفر هستیم کوتاه اومد. بعد در باب نگرانی و اینکه گم نشیم صحبت کرد و اینکه بودن کسایی که هفت بار اینجا رو اومدن اما تو مه گم شدن و کمکشون کردیم. منم تو این مواقع معمولا اینقدر خلاصه حرف میزنم که طرف حس میکنه حوصله حرف زدن ندارم😂….

 

خلاصه ما به سمت خشکه دره که پای صعود وروشت بود ادامه مسیر دادیم. این دره دو تا گوسفندسرا و دشت هست که جفتش چشمه خوب داره منتها دشت مرتفعتر برای کمپ زدن بهتره و ما هم همونجا کمپ زدیم. وضعیت آنتن‌دهی در این دره کامل صفره. پنجشنبه شب بعد از صرف شام و مسواک زدن خیلی سریع خوابمون برد…

 

محل کمپ پنجشنبه….آخرین دشت قبل وروشت

 

تنها عکس دوتایی مون

 

روز سوم – جمعه (۱)

 

در محل کمپ ما سه تا کوهنورد نوشهری (که مجوز هم داشتن😅) از هریجان به اینجا اومده بودند که قله وروشت رو جمعه صبح صعود کنند. پنجشنبه شب از من پرسیدن فردا کی صعود میکنی؟ گفتم احتمالا ۶ راه بیفتم، گفتم شما چی؟ گفتن ما ۳ راه میفتیم. گفتم پس ایشالا قله همدیگه رو میبینیم😁. جمعه صبح پا شدم از دو روز کوله کشی با کوله سنگینِ بدون کمر خسته بودم اما من همه این راه رو برای وروشت اومده بودم و میدونستم از اینجا تا قله ۱۰۰۰متر بیشتر هم نیست. لذا ۶:۰۵ استارت زدم. بدون لباس اسکای، بدون کوله، بدون خوراکی، بدون آب، بدون عینک و اسکارف. باتوم رو هم اگه جهت محافظت نبود نمیبردم (که صعود کامل pure باشه!). هنوز ۱۰۰متر طی مسافت نکرده بودم که تشنه م شد (صبحونه درست حسابی هم نخورده بودم و دو روز قبل هم آب قابل ملاحظه ای از دست داده بودیم). همون‌طور که به اون سه تا کوهنورد وعده داده بودم ۳ دقیقه مونده به قله بهشون رسیدم و سر قله دیدمشون. ساعت حدود هفت و نیم شده بود. چند قلپ آب از بطری شون خوردم و به سمت پایین برگشتم.

 

قبل از ترک قله سوالی ازم پرسیدن. گفتن شمام دست به سنگ شدی؟ منم متعجب از اینکه اینا سنگ از کجا پیدا کردن که دست به سنگ هم شدن. با اینکه توی گزارشات صعود وروشت بعضا به سختی مسیریابی اشاره کردن ولی من نکته خاصی ندیدم. پاکوب ها خیلی ضعیف بود اما با کمی دقت میشد پیداش کرد، بعضا هم پاکوب نداشت اما بازم با تشخیص دره و یال و شم های معمولی کوهستان و داشتن ترک جای نگرانی نداشت. مورد آخر، یعنی داشتن ترک، چیزی هست که بعد از این همه پیشرفت تکنولوژی و ارتباطات، هنوز بعضی ها توی ایران انگار ازش استفاده نمیکنند…

 

قله وروشت

 

منظره قله

 

روز سوم – جمعه (۲)

 

بعد از رسیدن به کمپ، با سجاد چادر رو جمع کردیم و به سمت روستای هریجان به راه افتادیم. قبل از ساعت ۱۲ به روستای هریجان رسیدم و جاده هریجان به سمت جاده چالوس رو ادامه دادم. سجاد یه ربع بیست دقیقه عقبتر بود اما از هریجان تونست با یه وانت خودش رو به جاده چالوس برسونه. منم برای کوتاه شدن مسیر جاده هریجان رو از دره های پرشیب قیچی میکردم و چند دقیقه بعد سجاد به جاده چالوس رسیدم. روستای هریجان و دور و برش زیبا بود و دوست دارم در آینده اگه فرصتی شد برنامه‌ای اینجا اجرا کنیم.

 

بعد از خوردن ناهار از رستوران و ایستادن نسبتا طولانی سر جاده چالوس، یه سواری که اتفاقا کوهنورد بود سوارمون کرد و تا دوراهی تهران کرج ما رو رسوند. اینم دومین هیچ ما در برنامه بود. دیری نگذشت که یه نیسان وایستاد و ما هم پشت سوار شدیم و راهی تهران شدیم…

 

و این بود داستان این ماجراجویی… با اینکه همیشه علاقه مند به نظم و‌ برنامه ریزی دقیق هستم اما توی برنامه های ادونچری این نداشتن برنامه برای جزئیات رو دوست دارم، این حس رهایی و آزادی رو. البته خیلی از اینها تنها در حالت ۲ نفره مقدوره 😅 حالا بسته به اینکه نفر دومم کی باشه میزان ریسک‌هام بالا پایین میشه و باید بگم که سجاد علیرغم سابقه کمش و اینکه روز دوم سرویس شد اما در کل فراتر از انتظارم بود و دمش گرم بابت آشپزی و سایر کمکاش توی برنامه.

 

اگر از هر سبک سفری خسته بشم این سبکی هست که همواره دوستش دارم و امیدوار هستم قبل از مرگ خیلی از جاهای دنیا رو به این سبک با یه نفر گشته باشم…

 

در مسیر روستای هریجان

 

روستای هریجان

 

گزارش نویس: دیاکو غفاری

برای اطلاعات بیشتر در مورد برنامه های ادونچری یا ترکیبی این تورلیدر، صفحه اختصاصی دیاکو غفاری را در امین مانا ببینید.

wikiloc.com
Telegram
Instagram

برای اطلاعات بیشتر در مورد برنامه های ادونچری یا ترکیبی این تورلیدر، صفحه اختصاصی دیاکو غفاری را در امین مانا ببینید.
برای ادامه سفر یا صعودهای دیگر در استان، سفرهای استان مازندران را ببینید.
برای دیدن سایر سفرنامه ها و گزارش برنامه ها هم لیست گزارش برنامه ها و سفرنامه ها را ببینید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *