برای یافتن سفر بر اساس علایق و نیازهای خود

راهنمای سفر در ایران برای همه

داستان هایی از شروع گیاهخواری

  1. در این صفحه داستان هایی سرشار از احساسات صادقانه از شروع گیاهخواری برخی از دوستان را به اشتراک میگذارم

مقدمه

افراد زیادی را می شناسم که رژیم غذایی کاملا گیاهی دارند اما به نظر من هنوز گیاهخواری را شروع نکرده اند و برعکس افراد دیگری را میشناسم که گاهی فراورده های حیوانی و حتی گوشت مصرف می کنند و گیاهخواری را درک کرده اند و با آن زندگی می کنند. مطمئنا این تناقض برای هر خواننده ای سوال ایجاد می کند و لازم است توضیح شفاف تری بدهم.

امروز پنجشنبه 16 آبان، دقیقا شش ماه از شروع گیاهخواری خانم مرضیه رافعی از همنوردان من می گذرد.اخیرا در برنامه ای در کوهستان کرکس به بیان احساسات و دیدگاه خود در مورد گیاهخواری پرداختند. دیدگاهی که تبدیل به یک بینش پخته شده بود و برای شنونده لذت بخش بود.البته ایشان در موضوع گیاهخواری و تاثیری که برایشان داشتم همیشه بیش از لیاقتم به من لطف داشتند اما احساسات صادقانه و زیبایشان به ویژه ارتباط حسی و روحی که با گیاهخواری داشتند باعث شد از ایشان تقاضا کنم گفته های خود در زمینه شروع گیاهخواری را به ساده ترین شکل و خیلی محاوره ای به نگارش دراورند تا دیگران نیز بهره ببرند و تصمیم گرفتم داستان خود را نیز ضمیمه داستان ایشان نمایم تا صفحه جدیدی تحت عنوان داستانهایی از شروع گیاهخواری در این سایت بوجود بیاورم.

اگر شما هم از شروع گیاهخواری خود و انگیزه و فلسفه ای که دارید، داستانی دارید برای من بفرستید تا این صفحه پربار تر شود و بتوانیم برای کسانی که مایل هستند از ماهیت گیاهخواری و حقایق آن بیشتر بدانند راهگشا باشیم شاید آنها نیز به رهروان حقیقی گیاهخواری پیوستند.

باید اضافه کنم گیاهخواری یک بینش و یک سبک زندگی است و نه فقط یک رژیم غذایی.کسانی که برای لاغری یا کلاس و پرستیژ اجتماعی یا تنوع و خروج از روزمرگی، برای دوره ای گیاهخواری می کنند فاقد بینش گیاهخواری هستند.کسانی که بدلیل بیماری های سخت و برای زنده ماندن ناچارند دستورات پزشک خود را اجرا کنند و گیاهخواری کنند نیز معمولا درکی از فلسفه عمیق گیاهخواری ندارند.طبیعی است که همه این افراد هنگامی که با غذاهای گوشتی و حیوانی روبرو می شوند ناچارند خود را کنترل کنند و بسیار عذاب می کشند تا بتوانند به رژیم گیاهی خود ادامه دهند.آنها خود را در زندان می بینند و احساس محرومیت دارند.این افراد دقیقا مانند گوشتخواران معتقدند که گیاهخواران خود را از لذت خوردن محروم می کنند.تنها تفاوت در این است که فکر می کنند چاره ای نیست و باید خود را محروم کنند اما گوشتخواران ترجیح می دهند محروم نکنند چون یا معتقدند فواید گوشت و فراورده های حیوانی بیش از مضرات آن است یا معتقدند طعم و لذت مصرف آنها ارزش مواجهه با تمام مخاطراتی که مصرفشان برای سلامتی، اخلاقیات و محیط زیست در جهان ایجاد می کند دارد.یکی از دوستانم پس از چند سال ریاضتی که به خود داد و گیاهخواری کرد برای شروع دوباره گوشت خواری خود دوستانش را دور هم جمع کرد و با سرور و افتخار و با کله پاچه به زندگی عادی مورد نظر خود بازگشت.به نظر من او سالها گیاهخواری کرد اما یک گیاهخوار واقعی نبود.

امروز هر کسی می گوید میخواهم گیاهخواری را شروع کنم و انتظار توصیه و راهکار از من دارد، برخلاف گذشته که او را به شدت تشویق میکردم به شروع هر چه سریع تر آن هم از نوع سخت گیرانه و مطلق، از او می پرسم چرا میخواهی چنین رژیمی را انتخاب کنی و او را تشویق می کنم که قبل از شروع گیاهخواری در مورد آن مطالعه و تامل کند و با گیاهخواران سابقه دار بیشتر مصاحبت نماید تا با بینش آنها آشنا شود به خصوص که گیاهخواری سبکها و شیوه های متعدد دارد و آشنایی با آنها جالب است.برخی گیاهخواران، لبنیات و تخم مرغ یا حتی گوشت ماهی را مصرف می کنند.برخی دیگر حتی غذای پخته گیاهی و نان هم مصرف نمی کنند و محدود به میوه ها و سبزی های خام هستند.عده ای تنها میوه میخورند.گروهی فقط بخاطر حیوانات و نکشتن آنها و سو استفاده نکردن از سایر جانوران گیاهخواری می کنند اما عده ای دیگر اولویتی مانند سلامتی یا محیط زیست دارند.بدون اینکه هیچ یک از این سبکها و روشها را بخواهیم تحلیل کنیم باید اذعان کرد همه روشهای گیاهخواری در همه شرایط زیستی ایده آل و حقیقت مطلق نیستند و بیشتر یک انتخاب شخصی  بر اساس بینش، روحیات و درک افراد می باشند.فارغ از اینکه چه شیوه ای را برای گیاهخواری انتخاب کنیم یک چیز مسلم است.نهادهای معتبرعلمی و پزشکی در جهان، فائو و جامعه جهانی پذیرفته اند که گیاهخواری مطلق و عاری از گوشت و سایر فراورده های حیوانی مانند لبنیات و تخم مرغ به شرط رعایت اصول آن(مانند هر رژیم غذایی دیگری) نه تنها هیچ کمبودی برای بدن انسان ایجاد نمی کند بلکه به ارتقا سلامتی و کاهش ریسک بیماریهای صعب العلاج مانند سکته و سرطان نیز کمک کرده و تاثیرات غیر قابل کتمانی برای ارتقا صلح جهانی و کیفیت محیط زیست دارد.بنابراین ما نخست نیاز به فهم، درک و بینش قوی در مورد گیاهخواری داریم ولو اینکه گاهی گیاهخواری نکنیم.ما نیازی به سرشماری آمار گیاهخوارانی که نمی دانیم در سر آنها چه می گذرد و چه انگیزه هایی دارند نداریم.از این بابت دعوت می کنم ابتدا داستان شروع گیاهخواری خانم مرضیه رافعی و سپس داستان خودم را بخوانید و باز هم از سایر دوستان خواهش می کنم داستان های خود را برای من بفرستند تا در این صفحه قرار دهم.

 

داستان اول : شروع گیاهخواری خانم مرضیه رافعی 

بوی خوش زندگی…

این روزها حس تازه ای دارم

نگاه متفاوتی به زندگی و رویشی دوباره…..

همیشه به تندرستی و سلامتی و ورزش اهمیت می دادم.

به دنبال اصلاح شیوه زندگی و تغذیه سالم بودم و البته به تصور خود همین که قند وشکر نمی خوردم و روغن و فست فود کمتر استفاده میکردم و تا حدودی ورزش میکردم یعنی سالم زیسته ام. روزانه بابت موهبت تندرستی از خداوند سپاسگزاری میکردم.

تا اینکه چند سال پیش با گیاهخواری آشنا شدم.

در دو سه سفر دو نفر از همراهانم گیاهخوار بودن واز اونها در مورد گیاهخواری وهدف از گیاهخواری پرسیدم ،از اطلاعاتی که دادن نظر مساعدی نداشتم.

یا همکاری داشتم که مادرش خگخ(خام گیاهخوار) بود و غذاهای خگخ که سرکار میآورد من تست کنم مزه اش طوری بود که نمی توانستم بخورم و بدم آمد خلاصه از این سبک تغذیه خوشم نیامد و نسبت بهش گارد داشتم.حتی اگر اتفاقی در کانالهای گیاهخواری ادد میشدم  و مطالبش رو می‌خوندم خوشم نمیاد وکانال رو ترک میکردم.

اما همچنان دنبال تغذیه سالم وسالم زیستی بودم تا اینکه…

دوسال پیش دنبال یه گروه کوهنوردی که با معیارهای من همخوانی داشته باشد بودم و به طور اتفاقی(البته الان می‌دونم هیچ اتفاقی نبود کاملا بجا و با برنامه چینی کائنات برای مسیر زندگی من بوده است) با شماره موبایل سرپرست گروهی که از سال ۹۰  در مخاطبین موبایلم داشتم روبرو شدم و به دلیل علاقه زیادی که به کوهنوردی دارم به ایشون پیام دادم واین آغاز دوباره من شد….

در برنامه های طبیعت گردی وپیمایشی ایشون شرکت میکردم و متوجه شدم که ایشون گیاهخوار هستن!!

یه کوهنورد و طبیعت گرد حرفه ای

یه دونده، یه رکابزن و گیاهخوار؟؟!!!

با احساس خوبی که گرفتم مجدد شروع کردم در مورد گیاهخواری وهدف از گیاهخواری  از ایشون تحقیق کردن  و پرسیدن و پرسیدن و…

و ایشون هم با صبر و بردباری به تمام ابجکشن های من پاسخ گفتن

منابعی از کتابهایی که در مورد گیاهخواری بود رو معرفی کردن

چند ماهی مطالعه کردم وهربار که ایشون رو می‌دیدم سوالاتی که مواجه میشدم می‌پرسیدم و ایشون مثل همیشه و هوشمندانه پاسخگو بودن .و انصافا باسادگی و شیوایی کلامی که دارن ناگفته ای نماند

وصد البته هرچه از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند…

به هرحال من عادتهای غذایی بدی دارم که صرفا بهش عادت دارم مثل علاقه زیاد به چای، علاقه زیاد به کباب، علاقه زیاد به شیرینی

و ایشون بدون تعصب که مطلق نمیتونی اینها رو بخوری و… پیشنهاداتی میدادن که بتوانم کم کم این عادتهای اشتباه رو ترک کنم

آغاز دوباره من

من مرضیه رافعی از ۱۶اردیبهشت سال ۹۸ همزمان با آغاز روزه ماه رمضان رسماً خگخ و سم زدایی و پاکسازی رو شروع کردم و کم کم نشانه های سلامتی در من آغاز شد.

بیماری مثل ریفلکس معده، دردهای کوچک در ناحیه شانه و زانو که خبر از شروع یه بیماری بود و…

به خود آمدم و متوجه شدم دیگر احساس درد وبیماری ندارم.سال گذشته من ۵_۶روز روزه گرفتم و به قدری شرایط معده ام حاد بود که دکترم اجازه نداد روزه بگیرم وامسال من تمام روزه هام رو براحتی گرفتم.

در دهه چهل زندگیم هستم وبیش از هرزمان دیگه ای  احساس سرزندگی، نشاط،  سبکی و رهایی دارم.تصمیم دارم دنبال علاقه هام برم برخی را شروع کرده ام و برنامه ریزی برای بقیه دارم.

طبیعت گردی، کوهنوردی، دوچرخه سواری، شنا، اسب سواری و دوندگی که نسبت بهش مقاومت دارم و احساس میکنم نفس کافی  برای دویدن ندارم و الان مصمم تر از همیشه …

من گیاهخوار مطلق و۱۰۰درصدی نیستم اما مصمم هستم بدون سختگیری به خودم وسرزنش خودم از لغزشهام آهسته و پیوسته مسیرم رو طی کنم و زمانی اعلام کنم گیاهخوارم که ۱۰۰در صد غذای طبیعی و زنده استفاده کنم.

امروز در ۶ماهگی گیاهخواریم دوست داشتم به نحوی از  راهبر، راهنما و دوست ارزشمندم که با همراهی، راه حلها وپیشنهادهای هوشمندانه اش مسیر سالم زیستی رو برایم آسان و دست یافتنی کردن،

آقای احسان امین جواهری قدر دانی ویژه داشته باشم.

برای ایشون طلب خیر،شادی،آرامش،سلامتی فراوانی دارم.

یا حق

مرضیه رافعی

 

داستان دوم : شروع گیاهخواری احسان امین جواهری

گیاهخواری و تمام تاثیرات روحانی و جسمانی آن شاید مهمترین دستاورد زندگی من در سالهای گذشته است و آن را مدیون دختری هستم که دیگر در کنار ما نیست.دختری که گیاهخوار نبود اما هیچ کسی جز او نمی توانست چنین انگیزه و احساسات من برای شروع گیاهخواری را تحت تاثیر قرار دهد.

محبوبه متین راد و داستانش یک منجی و یک فرصت بود در زندگی من

من احسان هستم. هر فعالیتی در زندگی من باید بر پایه منطقی قابل دفاع استوار باشد. در عین حال بسیار احساساتی هستم اما حتی احساساتم نیز معمولا بر پایه منطق و تحلیل است. به همین دلیل همیشه علاقمند به کتاب و گفتگو بوده ام.یادم میاید طی سالهای دهه نود در کتابخانه ام و در میان کتابهای نخوانده دو کتاب داشتم در مورد گیاهخواری از علی اکبر رادپویا که همیشه در نوبت خواندن بودند و نوبت به آنها نمی رسید.همیشه از گیاهخواری چیزهایی شنیده بودم اما اطلاعاتم ضعیف بود.اینترنت نیز مانند امروز لبریز از اطلاعات نبود یا دست کم ما یاد نگرفته بودیم آن را در ردیف کتاب برای افزایش دانش خود قرار دهیم.این بود که در فرصتی این دو کتاب را خریدم تا بخوانم و منطق گیاهخواران را درک کنم.حتی با سایر کتب و منابع مربوطه نیز آشنا نبودم.یکبار شروع کردم به خواندنشان.نثر کتابها و استدلال هایش بیشتر مناسب عوام بود و من را قانع نمیکرد.بخشی از آنها را خواندم و رهایشان کردم و سالها گذشت.اکنون که به گذشته نگاه می کنم معتقدم کتابهای رادپویا کتابهای خوبی بودند اما برای مخاطب خاص خود و متاسفانه من قضاوت کلی کردم از بی دانشی این جماعت و تحقیق بیشتر در مورد گیاهخواری را برای سالها رها کردم.سالهایی که از دست رفتند و شاید اگر محبوبه نبود به آنها باز هم اضافه میشد.

من احسان هستم.مردی که با وجود علاقه به زندگی مشترک و خانواده ام، ناگهان در سال 1390 یعنی زمانی که 34 ساله بودم و دخترم نیز 4 ساله بود، با تصمیم همسرم برای جدایی، همه چیز را از دست رفته می دیدم.سفر و به خصوص کوهنوردی و طبیعت و البته صمیمیت برخی از دوستان کوهنوردم جانی تازه به من بخشیدند تا دوباره فکر کنم و دیدگاههای خود نسبت به زندگی را بهبود ببخشم.گاهی روزها و ماهها تفکر، پس از دردی یا رنجی که مانند نعمتی در زندگی ما رخ داده است آن هم در طبیعت و در میان مردم روستاها، بیش از صدها کتاب به انسان درس زندگی و رشد عطا می کند.نگرش و جهانبینی جدیدی پیدا کرده بودم.احساس میکردم دوباره متولد شده ام و زندگی را فرصت می دیدم برای رشد و شادی عمیق روح و نه ابزاری صرفا برای لذت جسم و وابستگی هایی که انسان را با روزمرگی و تکنولوژی به اسارت درمی آورند.در میان دوستان کوهنوردم چند نفری بودند که شادی و سادگی شان شاید در آن مقطع برای من نجات بخش بود.مریم، محمد، زهرا، مهدی، سلیمه و محبوبه از آن جمله بودند.با دوستان محبوبم دوران بی نظیری را میگذراندم.

در اواخر پاییز 1390 محبوبه در اوج جوانی و در حالی که تازه با محمد عقد کرده بود مبتلا به سرطان کولون – روده بزرگ شد.به قدری شوک بزرگی برای من بود که شروع کردم به مطالعه شبانه روزی و تحقیقات اینترنتی در مورد ماهیت و درمان سرطان کولون تا شاید کاری از دستم برای نجات او بربیاید. با کتابی از میشیوکوشی رئیس بنیاد شرق و غرب آمریکا تحت عنوان تغذیه و سرطان آشنا شدم که در حقیقت چکیده تحقیقات یک شورای پزشکی و علمی بود.از اینجا بود که متمرکز روی تغذیه شدم و فهمیدم تاثیر تغذیه در پیشگیری و یا حتی درمان سرطان از هر نوع درمان پزشکی بالاتر است و چنین بود که کتابها و منابع متعدد گیاهخواری را با چنین رویکردی در عرض دو ماه مطالعه کردم.منابعی که یکی از دوستان و همنوردان گیاهخوارم محمد نوری زاده معرفی کرد بسیار به من کمک کرد. با انجمن خام گیاهخواری ایران و سایر مجامع آنها ارتباط گرفتم و مقالات خانم دکتر زرین آذر، خام گیاهخوار و متخصص تغذیه در کالیفرنیا را نیز خواندم.به ویژه کتاب راهنمای پزشکی گیاهخواران از او بسیار جالب بود.حتی کتابهای غیر علمی یا کمتر علمی رادپویا و آوانسیان را نیز خواندم.کتابهای آوانسیان را هر کسی باید یکبار بخواند.اواخر دیماه بود که به جمع بندی رسیدم.

گیاهخواری نه تنها راه نجات محبوبه بلکه تنها راه نجات انسان بود.

متاسفانه محبوبه واکنش بسیار بدی به شیمی درمانی نشان داده بود و در بهمن ماه از وضعیت وخیمی برخوردار بود طوری که امکان ارتباط چندانی همچون گذشته نیز مقدور نبود.من به اشکال مختلف فهم و برداشت خود از لزوم اصلاح تغذیه او و اهمیت گیاهخواری را به خانواده اش منتقل میکردم اما آنها بیشتر دست به دامان دکترها بودند و کاری از دست من برنمی آمد.از بهمن 92 گیاهخواری را خود نیز به تدریج شروع کردم چون دیگر به آن باور داشتم و تصور میکردم این حرکتم نیز بر آنها موثر باشد که نبود تا اینکه 8 اسفند 92 محبوبه زندگی را بدرود گفت اما من گیاهخوار شده بودم.

قبل از سالم خواری و گیاهخواری من یک انسان پرخور با تغذیه نسبتا ناسالم بودم.برخی مواد غذایی ناسالم مثل بستنی را در حدی دوست داشتم که بطور متوسط نیم تا یک لیتر در روز میخوردم و حتی پس از شروع گیاهخواری نیز بدلیل علاقه زیاد به خود میگفتم بستنی استثناست و ممنوعش نخواهم کرد اما باورهای جدیدم باعث شد سه چهار ماه بعد یک روز با خود بیاندیشم که واقعا آخرین بار کی بستنی خورده ام و متوجه شدم بدون آنکه آن را ممنوع کرده باشم بدلیل عدم رغبت نزدیک به دو هفته است لب نزده ام و آن روز فهمیدم بدون کوچکترین کنترل و سختی به راحتی میتوانم بستنی را نیز برای خود ممنوع کنم.به تدریج گیاهخواری خود را توسعه دادم و شش ماه بعد تصمیم گرفتم چند سالی خام گیاهخواری کنم و برای بیش از سه سال خام گیاهخوار مطلق بودم و هرگونه غذای پخته و نان را هم حذف کردم و حالا از داشتن چنین تجربه موفقی در گذشته بسیار خرسندم.اکنون با وجودی که کمابیش گاهی نان و مواد غذایی پخته می خورم و یک گیاهخوار محسوب میشوم، تجربه سالها خام گیاهخواری باعث شده است هرگونه دلبستگی غیر قابل کنترل من به مواد غذایی از بین برود.گاهی چند روز فقط میوه میخورم و آسوده ام.این در سفرها و ساده زیستی نیز کمک زیادی به من میکند. مطمئنا هر روزی بخواهم دوباره میتوانم خام گیاهخواری کنم.سال 92 و در شروع گیاهخواری تنها سلامتی برایم اهمیت داشت طوری که به سرعت تمام اقلام گیاهی اما ناسالم مانند سرخ کردنی ها، فست فود، چیپس و نوشیدنی های غیر طبیعی و دارای شکر و هر آنچه دست بشر در ساخت و فراوری آن دخالت دارد یا شیمیایی است را نیز حذف کردم اکنون برایم محیط زیست و اخلاقیات نیز بسیار مهم هستند.مواد غذایی مورد نیاز روزانه من در میوه و سبزی فروشی و گاهی خاروبار فروشی است.سالهاست نیازی به خرید از سوپرمارکت و محصولات بسته بندی شده ندارم و معدود انسانهایی به اندازه من کم مصرف میکنند و کم زباله تولید میکنند.سالهاست حیوانی بخاطر تغذیه روزانه و زنده بودن من کشته نشده است و یا کمتر کشته شده است و این حس خوبی برای کسی که ادعای صلح دارد ایجاد می کند.

همه اینها، سبک زندگی خاصی برای من ساخته است که به نظر می رسد تا آخر عمر ادامه دارد و دیگر نمیتوانم خود را از لذات گیاهخواری محروم کنم و چیزی نشدنی است.امروز وقتی یک گوشتخوار به من میگوید ما بیش از تو از زندگی لذت میبریم چون همه چیز میخوریم و اهمیتی ندارد ده سال کمتر زندگی کنیم واقعا نمیدانم از کجا شروع کنم و به او بگویم لذتی که من از تغذیه ام میبرم قابل توصیف نیست و دلبسته دنیا نیستم که برای عمر بیشتر چنین زندگی کنم.اینجاست که تاکید میکنم ایمان و باورهای یک انسان برای گیاهخوار شدن از اراده او که ممکن است ناشی از یک هدف مانند لاغری یا چیزهای دیگر باشد مهم تر است.اکنون هیچ تعصبی ندارم.ممکن است قسم دادن پدرم برای خوردن لقمه ای گوشت را بپذیرم تا باور کند جویدن و بلعیدن گوشت برایم اهمیت ندارد بلکه این سبک زندگی من است.ممکن است در سفر بخصوص به دیگر کشورها وقتی با یک غذای محلی و ناب روبرو میشوم یا هنگام گرسنگی در کوه وقتی آذوغه ام تمام شده هر چیزی از جمله گوشت و لبنیات نیز بخورم اما دیگر دلبستگی وجود ندارد و سبک تغذیه من عوض شده است چون باورهای من تغییر کرده است.اکنون بسیاری از دوستانم باورهای مشابهی پیدا کرده اند.تغذیه گوشتی و کنسروی در گروه کوهنوردی ما حذف شده است و حتی در میان گوشتخواران جایگاهی ندارد.آنها هم آشپزی گیاهی را جایگزین کرده اند.من هر روز تلاش میکنم باورهای گیاهخواری خود را به دیگران منتقل کنم و باورهای آنها برایم مهم است نه افزایش تعداد گیاهخواران متعصب اما نا آگاه.

احسان امین جواهری – آبان 1398

 

4 پاسخ

  1. مطالب درعین مفید بودن خیلی جذاب، شیوا و روان بیان شده بود و ایجاد حس غرور و افتخار بیش از پیش نسبت به داشتن این چنین فرزند.
    🙏🌹💜

  2. احساسی که از خواندن مطالبت داشتم قابل وصف نیست بسیار دلنشین و ساده روزگار گذشته رو توصیف کردی، همچنین حسی که از گیاه خواری داری قابل تحسین و احترام زیاد هست، بهت تبریک میگم که به این حال خوب دست پیدا کردی.امیدوارم شاد و پرانرژی مثل همیشه راهنمای بقیه در پیدا کردن این حس آرامش درونی باشی.

  3. چقدر ساده و روان نوشتی و با خوندنش ترغیب شدم این حال خوب رو بدست بیارم

  4. ممنون بابت این نوشته بسیار ارزشمند . قابل توصیف نیست حس و حالم بعد از خوندن این متن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *