تنهایی لانه کرده است
میانِ روزهایی که میگذرد
لابه لای حرفهایی، که هر روز میانمان در فضا غلت میزنند
روی شانه ی هر انسان
لای موهایمان
لای بند بند انگشتانمان،
وقتی میان دستانِ دیگری تا میشوند .
من تنهایی را دیدم
با من زاده شد
و سر رویِ شانه یِ تنهاییِ مادرم نهاد
تنهایی میان آدم ها بزرگ میشود
درون تو
درون من
روی لبهایمان وقتی میخندیم
و حروف دوستت دارم را نجوا میکنیم
آدم ها تنهایی را باهم شریک میشوند
و عشق تنها
تحمل بارِ سنگینِ تنهایی را سهل میکند…
شعر: مائده اکبری